نازنینم
زيبا ترين و تكرار نشدني ترين حس من روزي بود كه براي اولين بار مرا صدا زدي با زبان پاك و معصوم كودكيت مرا " ماما " خواندي . نازنينم من مادر شدن را با تو درك كردم در آن لحظه كه تو را در آغوش مي گيرم و آرام در گوشهايت لالايي زمزمه مي كنم ....... در آن لحظه كه تو را بوسه باران مي كنم و تو برايم مي خندي ............. در آن لحظه كه انگشتهاي كوچكت را به دور انگشت من حلقه كردي و سفت فشردي .............. در آن لحظه كه چشمهاي پاكت را در چمشانم خيره كردي و نگاهت را به نگاه مضطربم گرده زدي و به من اميد دادي همه اينها مسئوليتم را سنگين تر مي كند . پاكي تو مرا به خود مي آورد و به ر...
نویسنده :
مامانی و بابابهرام
14:39